۲-۱-۳-۲-۴ نظریه ی پرلز[۱۹]

 

پرلز معتقد است، سائق انسان را وضعیت هایی نا تمام یا گشتالت های نقاص معین می‌کند و می‌گوید: هر موجود زنده ای به تمایلات و کمال گرایش دارد، هر چه این گشتالت به کمال گراییدن را باز دارد یا بگسلد برای موجود زنده زیان آور است و به وضعیت نا تمام می‌ انجامد که بی تردید محتاج به پایان رسیدن (تمام و کمال شدن) است. پرلز نظر خود را در خصوص کمال گرایی در قالب سطور حاوی پند و اندرز این گونه بیان می‌کند :

 

ای یار کمال طلب نباش کمال طلبی زجر و نفرین است، بیم آن داری مبادا هدف را درست نبینی اما بگذری تا خود کاملی

 

ای یار از اشتباهات نهراس اشتباهات گناه نیست ، اشتباهات راه های متفاوت انجام دادن کار است بسا که آفریننده تر تازه هم باشد .

 

از افراط و تفریط حذر کن هم از کمال طلبی و هم مداوای آنی شادمانی آنی و هوشیاری آنی هراس(پرلز، ۱۹۸۰؛ به نقل از والان، ۲۰۱۳).

 

۲-۱-۴ عوامل مؤثر بر کمال گرایی

 

  1. وراثت و عوامل زیست شیمیایی

شواهد واضح و مستقیمی ‌در مورد اینکه کمال گرایی علت ژنتیکی و زیست شیمیایی دارد، وجود ندارد(والان، ۲۰۱۳).

 

  1. یادگیری

اگر شما کمال گرا هستید، احتمالاً در کودکی یادگرفته اید،که دیگران با توجه به کارایی شما در انجام کارها به شما بها می‌دهند، در نتیجه احتمالاً شما یادگرفته اید درصورتی به خود بها دهید که مورد قبول دیگران واقع شوید. این امر می‌تواند شما را نسبت به نقطه نظرها و انتقادات دیگران، آسیب پذیر و به شدت حساس سازد. تلاش برای حمایت از خودتان و رهایی از این گونه انتقادات ، سبب می‌گردد کامل بودن را تنها راه دفاع از خود بدانید. اگر چنین باشد در آن صورت شما بجای حرکت در مسیر موفقیت سعی در کامل بودن دارید. کمال گرایی به افکار و رفتارهای خود تخریب گرانه‌ای اشاره می‌کند که هدف آن ها نیل به اهداف به شدت افراطی و غیر واقع گرایانه است. در جامعه امروزی ، به اشتباه کمال گرایی چیزی مطلوب و حتی لازم برای موفقیت در نظر گرفته می‌شود. به هر حال مطالعات اخیر نشان می‌دهند که نگرش کمال گرایانه موجب اختلال در موفقیت می‌شود. آرزوی کامل بودن هم احساس رضایت از خودتان را از شما می‌گیرد و هم شما را بیش از سایر مردم (کسانی که اهداف واقع گرایانه‌ای دارند) ، در معرض ناکامی قرار می‌دهد(فریدمن و بوث، ۲۰۱۱).

 

  1. دور معیوب (سیکل معیوب) در روند کمال گرایی

نگرش کمال گرایانه، یک دور معیوب را به وجود می‌آورد. افراد کمال گرا ، نخست مجموعه‌ای از اهداف غیر قابل دسترس را ردیف می‌کنند. در گام بعدی در رسیدن ‌به این اهداف شکست می‌خورند، زیرا دسترسی به آن اهداف غیر ممکن می‌باشد. در گام بعدی، زیر فشار میل به کمال و ناکامی مزمن غیر قابل اجتناب ناشی از آن ، خلاقیت و کارآمدی آن ها کاهش می‌یابد. و بالاخره این روند، افراد کمال گرا را به انتقاد از خود و سرزنش خود هدایت می‌کند، که نتیجه این روند نیز عزت نفس پایین می‌باشد. این مسایل، احتمالا اضطراب و افسردگی نیز به همراه خواهد داشت. در این موقعیت افراد کمال گرا به طور کامل در این لحظه، تنها ، اگر سختتر کار کنم، موفق خواهم شد. چنین افکاری ، مجددا منجر به یک دور کامل معیوب می‌گردد. چنین دور معیوبی با نگاهی به نحوه روابط بین فردی افراد کمال گرا، می‌تواند بهتر ، قابل تشریح باشد. افراد کمال گرا معمولا عدم پذیرش و طرد شدن از سوی دیگران را پیش‌بینی و از آن می‌ترسند. با این ترس ، آن ها در مقابل انتقاد دیگران حالت دفاعی به خود می‌گیرند و از این طریق دیگران را ناکام و از خود دور می‌سازند. کمال گراها بدون اینکه متوجه این موضوع باشند، همچنین معیارهای به شدت غیر واقع گرای خود را از دیگران نیز انتظار داشته و در نتیجه نسبت به دیگران متوقع و منتقد می‌گردند. در نهایت ، ممکن است، افراد کمال گرا ، به دیگران اجازه ندهند که شاهد اشتباهاتشان باشند. آن ها این نکته را در نظر نمی‌گیرند که خود افشایی این فرصت را به آن ها می‌دهد که دیگران به چشم یک انسان به آن نگاه کرده و دوستشان بدارند. به دلیل وجود این دور (سیکل) معیوب ، افراد کمال گرا ، غالبا در داشتن روابط نزدیک با افراد دچار مشکل هستند و به همین خاطر رضایت کمتری از روابط بین فردی خود دارند (گروث و آیسنک، ۲۰۰۹).

 

  1. تلاش (پشتکار) سالم

انتخاب اهداف سالم و داشتن تلاش و پشتکار با فرایند خود تخریبگر کمال گرایی کاملا تفاوت دارد. تلاش سالم (سازنده) ، منجر به انتخاب اهداف ، برپایه خواسته‌های شخصی و آرزوها و نه ‌بر اساس ‌پاسخ‌گویی‌ به انتظارات خارجی ، می‌گردد. اهداف این افراد ، همیشه تنها یک قدم از آنچه همزمان به پایان برده‌اند، فراتر است. به عبارتی اهداف آن ها ، واقعی ، خود جوش (درونی) و ذاتا قابل حصول است. افراد کوشای سالم از انجام کار در دست اجرا بیشتر از تفکر ‌در مورد نتیجه پایانی آن لذت می‌برند. وقتی این افراد یا تجاربی چون نارضایتی یا شکست مواجه می‌شوند، واکنش‌های آن ها عموما به موقعیت ویژه موجود محدود می‌شود و این موضوع را به احساس ارزشمندی خویش تعمیم نمی‌دهند(رایس و دلو، ۲۰۱۲).

 

  1. والدین قدرت طلب

آدم هایی که بیش از حد کمال گرا هستند، در کودکی والدینی داشته اند قدرت طلب؛ پدر و مادری که توی کله بچه شان فرو کرده‌اند، «همیشه ما درست می گوییم، همیشه حق با ماست و همیشه ما درست رفتار می‌کنیم». این والدین نه چندان محترم، تفاوت توانایی‌های خودشان و بچه های نازنینشان را درک نمی کنند، به همین خاطر سعی می‌کنند با تنبیه، کودکانشان را مجبور کنند، به معیار های والایشان دست یابند؛ معیارهایی که آن قدر غیرواقع بینانه اند که در کمتر موردی بچه ای می‌تواند به آن ها دست یابد. روان شناس ها ‌به این شیوه تربیت فرزند، «سبک والدینی قدرت طلبانه» می‌گویند.

 

  1. والدین کمال گرا

از قدیم و ندیم گفته اند «گندم از گندم بروید، کمال گرا هم از کمال گرا». غیر از والدین دیکتاتور، والدین کمال گرا هم بچه های کمال گرا تحویل جامعه می‌دهند. والدینی که خودشان کمال گرا هستند، نه تنها موفقیت های کودکانشان را کوچک می شمارند ، بلکه حتی موفقیت های خودشان را هم قبول ندارند. آن ها یک شخصیت وسواسی و بیش از حد منظم دارند و کودکان این افراد به همین خاطر، هیچ وقت احساس خوبی نسبت به موفقیت هایشان ندارند و در نتیجه احساس خوبی نسبت به خودشان هم ندارند چون هیچ وقت نتوانسته اند والدینشان را خشنود کنند(دنولت، ۲۰۱۰).

 

  1. باورهای فردی

بعضی باورهای افراد که موجب کمال گرایی می‌شوند عبارتند از:

 

    • نیاز به تأیید؛

 

    • انتظارات بیش از حد از خود؛

 

    • مستعد سرزنش بودن (احساس گناه)؛

 

    • نگرانی بیش از اندازه؛

 

    • پرهیز از برخورد با مشکلات؛

 

    • ترس از بازنده بودن: افراد کمال گرا،‌غالبا شکست در رسیدن به هدف هایشان را با از دست دادن ارزش و بهای شخصی مساوی می دانند.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...