فایل های دانشگاهی -تحقیق – پروژه | ۲-۳-۱۵- نظریه هانس آیزنک – 3 |
کتل به تأثیر نسبی وراثت و محیط بر شخصیت علاقمند بود. او از تحلیلعاملی داده های آزمون ۱۶ PF به دست آمده از ۳۰۰۰ آزمودنی مردِ ۱۲ تا ۱۸ ساله نتیجه گرفت که سه صفت عمقی عمدتاًً توسط وراثت تعیین میشوند(کتل، ۱۹۸۲). این صفات عمقی؛ عامل F (جدی در برابر بیخیال)، عامل I (واقعبین در برابر حساس)، عامل Q3 (مهارنشده در برابر مهارشده) هستند. معلوم شد که سه صفت دیگر عمدتاًً به وسیله تأثیرات محیطی تعیین میشوند: عامل E (سلطهجو در برابر سلطهپذیر)، عامل G (وظیفه شناس در برابر مصلحتآمیز)، و عامل Q4 (آرمیده در برابر تنیده)(شولتز و شولتز، ۱۳۹۱).
بدیهی است که کتل انسان را موجودی ایستا و یا موجودی که در همه موقعیتها یکسان رفتار کند در نظر نمیگیرد. چگونگی رفتار فرد در هر زمان، به نوع صفات و متغیرهای انگیزشی آن موقعیت بستگی دارد. بهعلاوه، دو مفهوم عمده دیگر؛ حالات[۱۶۴] و نقشها[۱۶۵] نیز در تنوع رفتار انسان حائز اهمیت بسیار است. تمایز کتل بین حالات و صفت، شبیه به آلپورت است. مفهوم حالت به آن دسته از تغییرات هیجانی و خلقی مربوط است که خود تاحدی تحت تأثیر موقعیتی قرار دارد که در آن واقع شدهاست. کتل بر این نکته اصرار داشت که در عین حال که صفات، الگوهای عام عمل را تعیین میکنند، برای توصیف دقیق فرد در یک موقعیت باید حالات و صفات را توأماً در نظرگرفت: «روانشناس ورزیده و در واقع هر مشاهدهگر هوشمندی که نظارهگر ماهیت انسان و تاریخ زندگی انسان است درمییابد که حالت فرد در یک موقعیت، به همن اندازه صفات در تعیین رفتار او اهمیت دارند»(۱۹۷۹، صفحه ۱۶۹). به عبارت دیگر، رفتار فرد در یک موقعیت خاص را میتوان تنها از طریق صفات و بدون اطلاع از این که وی عصبانی، خسته و یا ترسیده است پیشبینی کرد(پروین و جان، ۱۳۸۹).
صفات پویشی، اِرگها[۱۶۶] (منبع انرژی برای تمام رفتارها) و احساسها (الگوهای نگرشهای آموخته شده) را شامل میشوند. ارگها و احساسها در نگرشها جلوهگر میشوند که تمایلات فرد در زمینههای خاص هستند. احساس خویشتن خودپنداره شخص است و به صفات عمقی ثبات و سازمان میبخشد(شولتز و شولتز، ۱۳۹۱).
دومین عامل مؤثر ولی زودگذر، به مفهوم «نقش» مربوط است. به نظر کتل، بعضی از رفتارها بیشتر از آن که عوامل کلی شخصیت مربوط باشند، به عوامل محیطی وابسته است. بنابرین، آداب و سنن میتواند بر صفات شخصیتی تأثیرگذار باشد، طوری که «ممکن است افراد در مسابقهی فوتبال مشتاقانه فریاد بزنند ولی در سر میز شام کمتر سر و صدا کنند و یا در کلیسا اصلاً چنین نکنند»(۱۹۷۹، صفحه ۲۵۰) به علاوه مفهوم نقش فرد در آن موقعیت خاص درک شود. برای مثال، واکنش معلم به رفتار کودک در کلاس ممکن است با رفتار وی در نقش دیگر کاملاً متفاوت باشد(پروین و جان، ۱۳۸۹). پژوهش کتل حاکی است که یک سوم شخصیت به صورت ژنتیکی تعیین میشود؛ باقی به وسیله تأثیرات محیطی تعیین میشوند. بنابرین، کتل نظر جبرگرایانهای درباره شخصیت دارد. او هیچ هدف اصلی برای زندگی توصیه نمیکند. تأثیرات کودکی مانند وراثت و محیط برای رشد شخصیت اهمیت دارند(شولتز و شولتز، ۱۳۹۱).
۲-۳-۱۵- نظریه هانس آیزنک
هانس آیزنک[۱۶۷] بیشتر دوران حرفهای خود را در بیمارستان مادزلی و مؤسسهی روانپزشکی دانشگاه لندن سپری کرد و به اجرای پژوهش درباره ارزیابی شخصیت پرداخت. او با کتل موافق بود که شخصیت از صفات یا عواملی تشکیل شدهاست که با روش تحلیل عاملی به دست میآیند و با این حال، آیزنک از تحلیل عاملی و روش پژوهش کتل به خاطر احتمال ذهنیگرایی در این روش و مشکلی که در تکرار کردن یافته کتل وجود داشت انتقادکرد. گرچه آیزنک برای آشکار کردن صفات شخصیت از تحلیل عاملی استفاده کرد ولی این روش را با آزمونهای شخصیت و تحقیقات آزمایشی که دامنه وسیعی از متغیرها را در بر میگرفتند، تکمیل کرد(شولتز و شولتز، ۱۳۹۱).
نظریه آیسنک تحت تأثیر پیشرفتهای روش شناختی در شیوه آماری تحلیل عاملی، تیپ شناسی کرچمر و یونگ، تحقیقات سیریل برت در وراثت، تحقیقات آزمایشی پاولف در شرطیشدن کلاسیک و نظریه یادگیری روانشناس آمریکایی؛ کلارک هال قرار داشتهاست. اگرچه آیسنک در تحقیقات خود از نمونه های عادی و بیمار، هر دو، سود برده است، بیشتر تحقیقات او در بخش روانپزشکی بیمارستان مادسلی[۱۶۸] در انگلستان انجام گرفت(پروین و جان، ۱۳۸۹). آیسنک در رعایت معیارهای علمی بسیار سختگیر بود و به صراحتِ مفاهیم و اندازهگیری آن ها بسیار اهمیت میداد. به این دلیل، آیسنک همیشه یکی از منتقدین سرسخت نظریه روان کاوی بوده است. اگر چه آیسنک از نظریه صفات پشتیبانی میکند بر لزوم تهیه ابزارهای کارآمدِ اندازهگیری، ضرورت ابداع نظریهای ابطالپذیر و اهمیت دستیابی به مبنایی زیستی برای هر صفت تأکید دارد(پروین و جان، ۱۳۸۹).آیسنک در نخستین تحقیقات خود به دو بُعد شخصیت دستیافت و آن ها را “درونگرا- برونگرا” و “روانآزردهخو”[۱۶۹] (از لحاظ عاطفی پایدار- از لحاظ عاطفی ناپایدار) نام نهاد. رابطه این دو بُعد اصلی شخصیت با طبایع چهارگانهای که به وسیله پزشکان یونانی بقراط[۱۷۰] و گالن[۱۷۱] معرفی شده و ویژگیهای شخصیتی بیشتری را در برمیگیرد در شکل ۲-۲ آمده است(پروین و جان، ۱۳۸۹).
تصویر ۲-۲: رابطه دو بُعد از شخصیت، بر مبنای تحلیل عاملی و طبایع چهارگانه یونانی (آیسنک، ۱۹۷۰)
“
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1401-09-20] [ 05:18:00 ب.ظ ]
|