رابطه بین ابعاد الگوهای ارتباطات دانشجو- استاد و گرایش‌های تفکر انتقادی

 

در مورد رابطه ابعـاد الگوهـای ارتباطات دانشجو- استاد (جهت‌گیـری گفت و شنود و جهت‌گیـری همنوایی) و گرایش‌های تفکر انتقادی نیز تحقیقی انجام نشده است. به همین دلیل، در این بخش نیز تحقیقاتی مرور می‌شوند که رابطه این ابعاد را با متغیرهایی که ارتباط نزدیکی با گرایش‌های تفکر انتقادی دارند، مطالعه کرده‌اند.

همانطور که پیـش از این گفته شد به نظـر می‌رسـد ارتباطات کلامی‌ با گرایش‌های مختلف

تفکر انتقادی ارتباط نزدیکی داشته باشند. زیرا از طریق این ارتباطات تفکر انتقادی مجال بیان پیدا می‌کند و به کمک آنها است که فرد عقاید و نگرش‌های خود را با دیگران در میان می‌گذارد و در صورت لزوم از آنها دفاع می‌کند. از این رو، اگر فردی در ارتباطات خود دچار ترس یا اضطرابی باشد که در ارتباطات او اختلال ایجاد می‌کند (مک کروسکی[۱]، ۱۹۹۷) به عبارت دیگر، دچار بازداری ارتباطاتی[۲] باشد، احتمالاً کمتر به بیان افکار نقادانه خود خواهد پرداخت. سو (۲۰۰۲) در مطالعه‌ای به بررسی رابطه بازداری از ارتباطات و ابعاد الگوهای ارتباطات معلمان پرداخته است. نتایج این مطالعه نشان می‌دهد بازداری از ارتباطات با جهت‌گیری گفت و شنود معلمان رابطه منفی دارد. به عبارت دیگر، دانش‌آموزانی که از سوی معلمان خود تشویق به بیان راحت نظرات و عقاید خود می‌شوند، بازداری ارتباطاتی کمتری دارند.

جهت‌گیری‌های گفت و شنود و همنوایی دانشجو- استاد، خود را در روش تدریس استادان نیز نشان می‌دهند. به نظر می‌رسد در مقایسه با روش‌های تدریس معلم محور[۳] که در آنها فعالیت‌های آموزش و یادگیری عمدتاً به وسیله معلم یا استاد هدایت می‌شود (سیف، ۱۳۸۶)، در روش تدریس یادگیرنده‌محور[۴] که در آن دانش‌آموزان یا دانشجویان به کمک معلم مسؤولیت درک و فهم مطالب را خود برعهده می‌گیرند (سیف، ۱۳۸۶)، جهت‌گیری گفت و شنود بیشتر و جهت‌گیری همنوایی کمتری وجود دارد. تیواری، لای، سو[۵] و یواِن[۶] (۲۰۰۶) در مطالعه‌ای به مقایسه اثرات روش تدریس سخنرانی[۷] و روش تدریس یادگیری بر مبنای مسأله[۸] در رشد گرایش‌های تفکر انتقادی دانشجویان هنگ‌کنگی پرداخته‌اند. روش تدریس سخنرانی رایج‌ترین روش آموزش معلم محور است که در آن معلم محتوای درس را سازمان می‌دهد و آن را به صورت عمدتاً کلامی‌ در اختیار دانش‌آموزان و یا دانشجویان قرار می‌دهد. بنابراین، بخش عمده این روش را فعالیت‌های کلامی‌ معلم تشکیل می‌دهد. روش یادگیری بر مبنای مسأله یکی از روش‌های یادگیرنده‌محور است که در آن مسأله‌ای به دانش‌آموزان و یا دانشجویان ارائه می‌شود تا آنها برای حل کردن آن تحقیق کنند. این روش معمولاً از ۴ مرحله تشکیل می‌شود. دانش‌آموزان یا دانشجویان در مرحله اول مسأله را دریافت می‌کنند. در مرحله دوم، اطلاعات لازم را جمع‌ آوری می‌کنند. در مرحله سوم، اطلاعات را سازماندهی می‌کنند و تلاش می‌کنند توضیحی برای حل مسأله پیدا کنند و در مرحله آخر، دانشجویان راهبردهایی را که برای حل مسأله به کار برده‌اند، مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهند. نتایج تحقیق تیواری و همکارانش (۲۰۰۶) نشان می‌دهد روش یادگیری بر مبنای مسأله نسبت به روش سخنرانی منجر به رشد بیشتر نمره دانشجویان در نمره کل سیاهه گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا و نمرات آنها در خرده‌مقیاس‌های حقیقت‌جویی، تحلیلگری، قاعده‌مندی و اعتماد به نفس در تفکر انتقادی می‌شود. زیرا این روش تدریس دانشجویان را به تجزیه و تحلیل مسایل از طریق شروع و ادامه بررسی‌های مناسب تشویق می‌کند و آنها را ترغیب می‌کند تا دانش به دست آمده جدید را با دانش قبلی خود تلفیق کنند و آن را آزمون کنند که این امر به نوبه خود باعث می‌شود دانشجویان نسبت به بررسی دقیق اعتبار اطلاعات مربوط به مسأله رویکـردی نقادانه و عینی اتخاذ کنند و به طور سیستماتیک و نظام‌مند در مراحل فرایند یادگیری حل مسأله عمل کنند.

اُزترک[۹]، موسلو[۱۰] و دیکل[۱۱] (۲۰۰۸) در مطالعه مشابهی سطوح گرایش به تفکر انتقادی دو گروه از دانشجویان را در ترکیه که یکی به روش سنتی و دیگری به روش یادگیری بر مبنای مسأله آموزش داده می‌شدند، مقایسه کرده‌اند. نتایج این مطالعه نشان می‌دهد دانشجویانی که با روش یادگیری بر مبنای مسأله آموزش می‌بینند، در خرده‌مقیاس‌های حقیقت‌جویی و گشوده‌ذهنی سیاهه گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا نمره بیشتری می‌گیرند. نتایج این مطالعه حاکی از آن است که در مقایسه با روش‌های سنتی تدریس، ماهیت فعال و خود‌جهت‌ده[۱۲] روش یادگیری بر مبنای مسأله توانایی دانشجویان را در نقادانه فکر کردن، تحمل عقاید دیگران و ارزیابی اطلاعات مغایر پیش از نتیجه‌گیری بیشتر رشد می‌دهد. تحقیقات دیگری نیز نشان داده‌اند که شرکت فعال دانشجویان در کلاس درس با فراهم آوردن فرصت تبادل عقاید بین آنها نه تنهـا به دانشجویان اجازه می‌دهد تا نظرات خود را بیان کنند، بلکه به آنها فرصت می‌دهد تا

 

نظرات دیگران را نیز بشنوند (ترنزینی[۱۳]، اسپرینگر[۱۴]، پاسکارلا[۱۵] و نورا[۱۶]، ۱۹۹۵). تحقیقات همچنین حاکی از آن بوده‌اند که برنامه‌های یادگیری مشارکتی[۱۷] نیز در ارتقاء کیفیت تفکر انتقادی دانشجویان تأثیرگذار هستند. زیرا این برنامه‌ها نیز فرصتی فراهم می‌آورند تا افراد در فضایی امن با نظرات دیگران مواجه شوند (تن دم[۱۸] و ولمن[۱۹]، ۲۰۰۴). روشن است که در این روش‌های آموزشی گفت و شنود متقابل زیادی بین دانشجویان و استادان آنها وجود دارد و به دلیل اینکه بیشتر مسؤولیت یادگیری بر عهده خود دانشجویان است از آنها انتظار همنوایی کمتری با استادان می‌رود. از این رو، می‌توان انتظار داشت جهت‌گیری‌های گفت و شنود و همنوایی دانشجو- استاد رشد گرایش‌های تفکر انتقادی دانشجویان را تحت تأثیر قرار ‌دهند.

اگر چه به نظر می‌رسد محیط خانواده و تحصیل و الگوهای ارتباطاتی موجود در آنها نقشی مهم‌ در پرورش گرایش‌های تفکر انتقادی دانشجویان دارند، با این حال روشن نیست که چه بخشی از واریانس گرایش به تفکر انتقادی به دلیل زمینه خانوادگی است و چه بخشی از آن به دلیل اثرات محیط تحصیل. مطالعه حاضر در صدد آن خواهد بود تا به تبیین این موضوع بپردازد.

[۱] . McCroskey

[۲] . communication

[۳] . teacher-centered

[۴] . learner-centered

[۵] . So

[۶] . Yuen

[۷] . lecturing

[۸] . problem-baesd learning (PBL)

[۹] . Ozturk

[۱۰] . Muslu

[۱۱] . Dicle

[۱۲] . self-directed

[۱۳] . Terenzini

[۱۴] . Springer

[۱۵] . Pascarella

[۱۶] . Nora

[۱۷] . cooperative learning

[۱۸] . Ten Dam

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...